(نشر نخست در ارگان نشراتی اداره مستقل ارگان های محلی)
خوانندگان گرامی ماهنامه ی سیمه ییزه هینداره،
در قسمت قبلی در مورد درک معمول از پدیده رهبری صحبت کردیم. درکی که رهبری را به حیث یک خصوصیت فردی معرفی می کند. همچنان، روی نقش مطبوعات ما که معمولاٌ پدیده رهبری را با صلاحیت گره می زنند، مکث کردیم. در بحث امروز، به پرسش اساسی ای در این راستا می پردازیم: آیا رهبری نیازمند صلاحیت است یا خیر؟
نیاز است تا مرور مجددی داشته باشیم به بعضی از مفاهیم مانند رهبری، صلاحیت، انواع صلاحیت و رابطه رهبری و صلاحیت.
رهبری پروسه ی انسجام و هماهنگ سازی مردم و منابع است، با هدف رویارویی با واقعیت ها، و شرکت در پروسه ی مشترک تحلیل وضعیت، تعیین هدف آینده، شناسایی و تفکیک منابع مفید از غیر مفید و حرکت مشترک و هدفمند به سمت بهبود. رهبری یک فعالیت است که توسط بعضی افراد در بعضی اوقات انجام می یابد.
درک معمول از رابطه میان رهبری و صلاحیت، صلاحیت را شرط حتمی رهبری تصور می کند. بر اساس این دیدگاه، ما افراد با صلاحیت را رهبر می نامیم، ولی در عین حال و بلافاصله از نبود رهبری در سطوح بالا شکایت می کنیم. و برای توجیه این تعریف، دلیل فقدان رهبری را منوط به شیوه برخورد، خصوصیات و مهارتهای فردی میدانیم، که یک درک نادرست است.
لغت نامه دهخدا، واژه صلاحیت را به معنی شایستگی، سزاواری، درخوری و اهلیت معرفی میدارد و صلاحیت را مجموعهای از اختیاراتی میداند که به یک نهاد و یا فرد به منظور ارائه خدمات واگذار میگردند. یعنی فرد با صلاحیت مکلف به ارائه خدمات است. صلاحیت در بدل خدمات را، همانطوریکه میتوانیم به یک نهاد، فرد و یا سیستم بدهیم، میتوانیم در صورت عدم ارائه خدمات، پس هم بگیریم، مثلاً انتخابات آزاد و دموکراتیک. مردم توسط رای شان نمایندگان خود را انتخاب مینمایند و به آنان، در بدل ارائه خدمات، صلاحیت تصمیم گیری را واگذار میکنند، ولی در صورت عدم ارائه خدمات، آنان را از رای خود محروم می سازند. مثال دیگر دادن رای اعتماد پارلمان به وزراء و یا سلب آن میباشد.
صلاحیت به دو نوع است: رسمی و غیر رسمی. اصطلاح صلاحیت رسمی به اختیاراتی اطلاق میگردد که در قالب وظایف رسمی، از جانب یک نهاد، یک فرد و یا یک سیستم کاری به یک نهاد، فرد و یا سیستم مادون سپرده میشود. طور مثال صلاحیتهای رسمی والیها و ولسوالها، براساس قوانین نافذه افغانستان، از جانب مقام عالی ریاست جمهوری، از طریق اداره مستقل ارگان های محلی به آنان واگذار میشوند. صلاحیت غیر رسمی بسته به اعتبار استفاده کنندگان خدمات است، و حصول آن میتواند رابطه به فاکتور های مانند درجه تحصیلی، گذشته کاری، شخصیت و خصوصیت های فردی، جایگاه اجتماعی، و غیره داشته باشد.
فرد با صلاحیت موظف به ارائه سه نوع خدمات است: رهنمایی، تحفظ و حفظ نظم. رهنمایی به مفهوم واضح سازی نقشها و ارائه یک دیدگاه، تحفظ به معنی تضمین تداوم حیات آن سیستم در برابر فشار ها و تهدید های خارجی، و حفظ نظم به معنی تحکیم ثبات است. قسمیکه می بینیم، انسجام مردم و منابع شامل این سه نوع خدمات نمیگردد. برعلاوه، توقعات مردم از فرد با صلاحیت، داشتن صلاحیت را یک امر محدود کننده میسازد، زیرا صلاحیت در بدل عرضه خدمات واگذار میگردد، و توقعات استفاده کنندگان خدمات، شیوه عرضه و نوعیت خدمات را تعیین میکند. تا زمانیکه فرد با صلاحیت، هر آنچه را که از او متوقع است، انجام دهد، همه از او خوش و راضی خواهند بود. و یکی از شیوه های ابراز این خوشی و رضایت "رهبر" نامیدن آن فرد است. واضح است که ما همه علاقمند هستیم لقب "رهبر" را با نام ما گره بزنیم و این نوع پاداش ها، در حقیقت، نیاز ما به "رهبر" نامیده شدن را مرفوع می سازند. برآورده سازی توقعات آمرین بالارتبه کار نادرست نیست، اما "رهبری" نامیدن این پروسه نادرست است.
رهبری یک امر خطرناک است. کلمه رهبر در زبان انگلیسی leader است با ریشه leit، که به حمل کننده بیرق لشکر اطلاق میشود، فردیکه با قربانی کردن خود، لشکر را در تعیین موقعیت خطر کمک میکند. خطر رهبری در نهاد ها و موسسات کاری همان به چالش گرفتن استراتیژیک توقعات افرادی است که صلاحیت های رسمی و غیر رسمی را به ما واگذار میکنند. بعضاً این پروسه میتواند در برگیرنده مدیریت و کنترول توقعات متضاد افراد بالا رتبه و پائین رتبه باشد و اشخاصیکه در پست های متوسط مدیریت کار میکنند، با این وضعیت آشنایی دارند. در سیستم خانواده، این تضاد میتواند به شکل تضاد میان توقعات همسر و مادر، و یا هم میان توقعات متضاد اولاد ها و همسر ما بروز کند. در یک چنین شرایطی، ممکن است بهبود وضعیت خانواده در نا امید کردن تدریجی هر دو طرف نهفته باشد. ناامید کردن آسان است، اما نا امید کردن به شکلی که در حصول هدف دراز مدت کمک کند و برای حمل کنندگان توقعات قابل هضم باشد، بسا مشکل.
یکسان دانستن رهبری و صلاحیت موضوع تازه ای نیست. ما اکثراً انجام وظایف به وجه احسن را رهبری می نامیم. اما این چنین نیست. رهبری سالم یعنی گفتن آنچه دیگران باید بشنوند، نه آنچه آنان میخواهند بشنوند. به این دلیل قبل از شنواندن آنچه خوشایند نیست، باید شرایط و محیط سالم آنرا فراهم ساخت، آنهم با به کار انداختن همه، نه به تنهایی.
شما چه فکر میکنید؟ درک شما از رهبری و فرق آن با صلاحیت چه است؟ آیا توقعات ما از افراد با صلاحیت کشور واقع بینانه است؟ در قسمت بعدی به فرق میان مشکلات تخنیکی و چالش هایی که نیاز به آموزش روند های جدید دارند، خواهیم پرداخت. در قالب این تفکیک، نقش صلاحیت را هم به بحث خواهیم گرفت. اما قسمیکه قبلاً گفتیم، همه با هم. این یک پروسه آموزشی مشترک است و بدون همکاری شما نمیتواند به جایی برسد.
تا قسمت بعدی خداوند با شما باشد.
رهبری پروسه ی انسجام و هماهنگ سازی مردم و منابع است، با هدف رویارویی با واقعیت ها، و شرکت در پروسه ی مشترک تحلیل وضعیت، تعیین هدف آینده، شناسایی و تفکیک منابع مفید از غیر مفید و حرکت مشترک و هدفمند به سمت بهبود. رهبری یک فعالیت است که توسط بعضی افراد در بعضی اوقات انجام می یابد.
درک معمول از رابطه میان رهبری و صلاحیت، صلاحیت را شرط حتمی رهبری تصور می کند. بر اساس این دیدگاه، ما افراد با صلاحیت را رهبر می نامیم، ولی در عین حال و بلافاصله از نبود رهبری در سطوح بالا شکایت می کنیم. و برای توجیه این تعریف، دلیل فقدان رهبری را منوط به شیوه برخورد، خصوصیات و مهارتهای فردی میدانیم، که یک درک نادرست است.
لغت نامه دهخدا، واژه صلاحیت را به معنی شایستگی، سزاواری، درخوری و اهلیت معرفی میدارد و صلاحیت را مجموعهای از اختیاراتی میداند که به یک نهاد و یا فرد به منظور ارائه خدمات واگذار میگردند. یعنی فرد با صلاحیت مکلف به ارائه خدمات است. صلاحیت در بدل خدمات را، همانطوریکه میتوانیم به یک نهاد، فرد و یا سیستم بدهیم، میتوانیم در صورت عدم ارائه خدمات، پس هم بگیریم، مثلاً انتخابات آزاد و دموکراتیک. مردم توسط رای شان نمایندگان خود را انتخاب مینمایند و به آنان، در بدل ارائه خدمات، صلاحیت تصمیم گیری را واگذار میکنند، ولی در صورت عدم ارائه خدمات، آنان را از رای خود محروم می سازند. مثال دیگر دادن رای اعتماد پارلمان به وزراء و یا سلب آن میباشد.
صلاحیت به دو نوع است: رسمی و غیر رسمی. اصطلاح صلاحیت رسمی به اختیاراتی اطلاق میگردد که در قالب وظایف رسمی، از جانب یک نهاد، یک فرد و یا یک سیستم کاری به یک نهاد، فرد و یا سیستم مادون سپرده میشود. طور مثال صلاحیتهای رسمی والیها و ولسوالها، براساس قوانین نافذه افغانستان، از جانب مقام عالی ریاست جمهوری، از طریق اداره مستقل ارگان های محلی به آنان واگذار میشوند. صلاحیت غیر رسمی بسته به اعتبار استفاده کنندگان خدمات است، و حصول آن میتواند رابطه به فاکتور های مانند درجه تحصیلی، گذشته کاری، شخصیت و خصوصیت های فردی، جایگاه اجتماعی، و غیره داشته باشد.
فرد با صلاحیت موظف به ارائه سه نوع خدمات است: رهنمایی، تحفظ و حفظ نظم. رهنمایی به مفهوم واضح سازی نقشها و ارائه یک دیدگاه، تحفظ به معنی تضمین تداوم حیات آن سیستم در برابر فشار ها و تهدید های خارجی، و حفظ نظم به معنی تحکیم ثبات است. قسمیکه می بینیم، انسجام مردم و منابع شامل این سه نوع خدمات نمیگردد. برعلاوه، توقعات مردم از فرد با صلاحیت، داشتن صلاحیت را یک امر محدود کننده میسازد، زیرا صلاحیت در بدل عرضه خدمات واگذار میگردد، و توقعات استفاده کنندگان خدمات، شیوه عرضه و نوعیت خدمات را تعیین میکند. تا زمانیکه فرد با صلاحیت، هر آنچه را که از او متوقع است، انجام دهد، همه از او خوش و راضی خواهند بود. و یکی از شیوه های ابراز این خوشی و رضایت "رهبر" نامیدن آن فرد است. واضح است که ما همه علاقمند هستیم لقب "رهبر" را با نام ما گره بزنیم و این نوع پاداش ها، در حقیقت، نیاز ما به "رهبر" نامیده شدن را مرفوع می سازند. برآورده سازی توقعات آمرین بالارتبه کار نادرست نیست، اما "رهبری" نامیدن این پروسه نادرست است.
رهبری یک امر خطرناک است. کلمه رهبر در زبان انگلیسی leader است با ریشه leit، که به حمل کننده بیرق لشکر اطلاق میشود، فردیکه با قربانی کردن خود، لشکر را در تعیین موقعیت خطر کمک میکند. خطر رهبری در نهاد ها و موسسات کاری همان به چالش گرفتن استراتیژیک توقعات افرادی است که صلاحیت های رسمی و غیر رسمی را به ما واگذار میکنند. بعضاً این پروسه میتواند در برگیرنده مدیریت و کنترول توقعات متضاد افراد بالا رتبه و پائین رتبه باشد و اشخاصیکه در پست های متوسط مدیریت کار میکنند، با این وضعیت آشنایی دارند. در سیستم خانواده، این تضاد میتواند به شکل تضاد میان توقعات همسر و مادر، و یا هم میان توقعات متضاد اولاد ها و همسر ما بروز کند. در یک چنین شرایطی، ممکن است بهبود وضعیت خانواده در نا امید کردن تدریجی هر دو طرف نهفته باشد. ناامید کردن آسان است، اما نا امید کردن به شکلی که در حصول هدف دراز مدت کمک کند و برای حمل کنندگان توقعات قابل هضم باشد، بسا مشکل.
یکسان دانستن رهبری و صلاحیت موضوع تازه ای نیست. ما اکثراً انجام وظایف به وجه احسن را رهبری می نامیم. اما این چنین نیست. رهبری سالم یعنی گفتن آنچه دیگران باید بشنوند، نه آنچه آنان میخواهند بشنوند. به این دلیل قبل از شنواندن آنچه خوشایند نیست، باید شرایط و محیط سالم آنرا فراهم ساخت، آنهم با به کار انداختن همه، نه به تنهایی.
شما چه فکر میکنید؟ درک شما از رهبری و فرق آن با صلاحیت چه است؟ آیا توقعات ما از افراد با صلاحیت کشور واقع بینانه است؟ در قسمت بعدی به فرق میان مشکلات تخنیکی و چالش هایی که نیاز به آموزش روند های جدید دارند، خواهیم پرداخت. در قالب این تفکیک، نقش صلاحیت را هم به بحث خواهیم گرفت. اما قسمیکه قبلاً گفتیم، همه با هم. این یک پروسه آموزشی مشترک است و بدون همکاری شما نمیتواند به جایی برسد.
تا قسمت بعدی خداوند با شما باشد.